کد مطلب:69594 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

ضرورت امامت











چون خواست الهی بر آفرینش هستی تعلق گرفت، آسمان ها و زمین و آنچه در آن است از جمادات تـا نـبـاتـات و جـانـداران، آن گونه كه مورد نظر آفریدگار بود، خلق گردید و جهان خلقت بـرای زیـسـت موجود ویژه مهیا شد. نعمات كثیر خوردنی، آشامیدنی و... برای حیات بشر ایجاد شد و اولین كسی كه قرار بود نسل او، سلسله نمایندگان خدا روی زمین باشد، از خاك آفریده شد و پا به عرصه نهاد: انسان!

انسان، همان كسی بود كه تمام نعمات برای او خلق شد و می بایست بهترین و برترین موجود در عـالم هـسـتـی باشد. تا آن جا كه خداوند حتی فرشتگان را برای تعظیم این مخلوق ویژه امر به سجده نمود. اكنون بهترین موجود و زیباترین مخلوق هستی، به حیات درآمده بود تا نماینده خـدا در روی زمـیـن بـاشـد. اما آیا این موجود دارای عقل و شعور، به تنهایی می توانست بد را از خـوب و بـایـد را از نـبـایـد تـشـخـیـص دهـد؟، هـرگـز! هـر چـنـد او بـرتـریـن و كـامـل تـریـن موجودات بود و قدرت عقل و نطقش او را از دیگر مخلوقات متمایز می ساخت، اما به تنهایی نمی توانست صواب را از ناصواب و سره را از ناسره بازشناسد. پس نیاز به یاری خـالق داشـت و خـالق، او را، هـمـو كه تنها بود و كسی غیر او نبود، پیامبر خویش قرار داد. آدم، پـیـامـبـر خـدا شـد، ابـتـدا بـرای خـویـش و سـپـس بـرای اهل و خاندان و بازماندگانش.

آرام آرام، فـرزنـدان آدم بر عرصه گیتی گام نهادند و هر روز به موازات پیشرفت نفوسشان در بـهـره گـیـری از نـعـمـات الهی و استفاده از عقل و هوش و درایت خدادادی، تواناتر شدند. امّا هـرگـز از ارشـاد الهی بی نیاز نشدند و خداوند عالم، در هر زمان به فراخور پیشرفت بشر نـمـایـنـدگـی از مـیـان خـود آنان برای رهبری شان فرستاد تا آنان را به سوی خیر و نیكی و صلاح هدایت و از كجروی و جهالت و شرك دور گرداند.

هـدایـت الهی گام به گام تكامل یافت تا اینكه به تشخیص باری تعالی، بشر به مرحله ای از كـمـال رسـیـد كـه مـی بـایـسـت آخرین پیامبر با كامل ترین دین برایشان فرستاده شود. به عـبـارت دیـگـر، جـامـعـه بـشـری بـرای دریـافـت «دیـن كامل» توسط آخرین فرستاده الهی آماده گردید.

بدین سان بود كه محمد (ص)، ندای «قُولُوا لا اِلهَ اِلا اللّهَ تُفْلِحُوا» سر داد و مردمان علی رغم مـخالفت مشركان و كینه توزی جاهلان، چنان به ایشان گرویدند كه در هنگام رحلت ایشان به مـحضر الهی، تمام سرزمین حجاز تحت سیطره پرچم «لا اِلهَ اِلا اللّه، محمدٌ رَسُولُ اللّه (ص») قرار گرفت.

آخـرین پیامبر نیز چونان سایر ابنای بشر عمری محدود داشت و با رفتنش دفتر رسالت بسته مـی شـد. امـا آیـا بـشـر بـه یـك بـاره مـی تـوانـسـت از اتـصـال بـه مـنـبـع فـیـض الهـی قـطـع و بـه صـِرف بـودن كـتـابِ (قـرآن) غـیـر قـابـل تـحـریـف الهـی در مـیـانشان، به حال خود رها شود؟ اگر مردم در شرایط جدید قرار می گرفتند و كسی نمی توانست حقیقت كتاب خدا را دریابد و به مردم بازگوید، چه می شد؟ اگر مردمان، هر یك به گونه ای كتاب خدا را تفسیر می كردند، آیا غیر از این است كه دین الهی در تـضـارب آراء و افـكـار و بـرداشـت هـای مـتـضـاد و مـتـنـاقـض پـایـمـال مـی شـد؟ آیـا جـامـعـه بـشری نیاز به راهبر، حاكم، الگو و «ولی» نیاز نداشته و ندارد؟

بـدون تـردیـد، هـر جـا انـسـان هـایـی گـرد هـم آیـنـد و جـامـعـه ای تشكیل دهند به رهبر و پیشوا نیاز دارند. تاریخ، جامعه ای را سراغ ندارد كه تدبیر امور آنها بدون رهبر ـ این نیاز اساسی و اولیه هر جامعه بشری ـ صورت گرفته باشد.

وجود یك پیشوای با كفایت می تواند افراد جامعه ای را در جنبه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سـیـاسی و اجتماعی به سوی كمال مادی و معنوی سوق دهد. موضوع «پیشوا» و «پیشوایی»، در تـاریـخ بـشـر همواره فصل عمده ای از علم سیاست را به خود اختصاص ‍ داده است. در اسلام، نـیز موضوع امامت و ولایت بسیار با اهمیّت تلقی شده و عالمان دین، بحث های این موضوع را از دیدگاه های گوناگون فقهی، قرآنی، تاریخی و كلامی مورد بحث و بررسی قرار داده اند. آنچه باعث شد تا این بحث مورد توجه و مداقّه بیشتری قرار گیرد، تغییر مسیر خلافت و رهبری جـامـعـه پـس از رحـلت پـیـامـبـر (ص) از نصّ فرمان آن حضرت، و نادیده گرفته شدن حق مسلم پیشوای واقعی مسلمانان، حضرت علی (ع) بود.